ناریاناریا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه سن داره

جوجه کوچولوی منو بابایی *ناریا* خانم

بدون عنوان

سلام گلممممممممممم قوربونت برم دخمله نازنیم دیروزدو ماهگیت بود عزیزم اول  صبح بابابایی بردیمت بهداشت وتا بهت واکسن بزنیم شب قبلش و که اصلا نخوابیدی دخترم مامانی رو کلی خسته کردی صبح زودکه رفتیم بهداشت اول قدو وزنت رو گرفتن که قدت شده بود 54 سانت و وزنت شده بود3750 گرم بابایی هم از دیروز برات قطره استامینفون گرفته بود بایه طعم مخصوص که دخملی اذیت نشه 25 دقیقه قبل واکسن قطره روبهت دادیم دو برابر وزنت باید قطره میدادیم   بعد بردیمت پیش اون خانمه که اسمشم نمیدونم   مراقبت و توصیه هارو بهمون کرد  توهم عین فرشته ها توبغل ماماتی خوابیده بودی بعد گذاشتمت رو پاهامو دستو سرتو گرفتم و بابایی پاهاتو گرفت و خانمه...
15 دی 1391

بدون عنوان

  سلام خوشکلمممممممممم نفس مامانی دیروز نمیدونم چرا اینقدر بی قراری میکردی و از ظهر گریه کردی و عصری دیگه منم کم آوردمو دو تایی با هم شرو کردیم گریه کردن هر کاری میکردم آروم نمیگرفتی  تا زنگ زدم بابابی و یه ساعت زودتر از سر کار برگشت و تا بابای اومد خونه تو بغلش آروم شدی و بعد بابایی تو رو خوابوند ای کلک معلومه بابایی رو خیلی دوست داری ناریا خوشکلم الان که دارم برات خاطره مینویسم گرفتی خوابیدی و یه آهنگ شاد کردی برات گذاشتم به اسم (بیانه نه هاتی) همونی که تو دوران بارداری خیلی گوش میکردم و خیلی دوست داشتم وبا این آهنگ ورجه ورجه میکردی    دوست دارم نفس مامانننننننننن   ...
30 آذر 1391

آرزوی مامان و بابا

سلام دختر نازنیم مامانی قوربونت بره عزیزم این روزاکلی درگیر رفلاکست شدم دختر نازنیم کاش بدونی مامان و بابا چقدربه خاطر رفلاکست که کلی هم اذیتت میکنه نارحت هستن الان که دارم برات تو وبلاگت مینوسیم گرفتی خوابیدی البته بعد از کلی اشک ریختن و گریه سه روزه خیلی بی تابی میکنی دیگه نمیدونم چیمکار کنم دلم خیلی گرفته خوشکل مامان ایشالله هر چه زودترخوب میشی ودل مامان بابا رو کلی شاد میکنی عشقم همه زندگی تو خوب تاوجودم آرامش بگیره دوست دارم ...
18 آذر 1391

خاطرات زایمان من

سلامممممممممممم ناریا خانم من قبل ازهر چیزی خدایا هزارو هزار بار شکرت میکنم ازت ممنونم به خاطر فرشته آسمونی که بهم دادی خدا جونم دوست دارم و دخترمو فقط به خودت می سپارم امروزکه اومد خاطره زایمانمو بنویسم ناریا خانمی من 9 روزت شده و واقعا مارو سورپرایز کردی مامانی فدات بشه 26 مهر ما بود که از روز قبل دردام یه کم بیشتر شده بود البته این اواخر کلا دردام بیشتر بودصبح که از خواب بیدار شدم فقط تونستم یکی دوتا لقمه کوچلو بخورم که اونم به زور خوردم که دخملی گشنه نمونه چون چند روز بود دل درد عجیبی داشتم خلاصه نهارم همین شکلی بودم شب رسید و دردای شکمو کمرم هی بیشتر میشد بابایی عصری   از سرکار برگشت ...
9 آبان 1391

اولین سونوی نی نیم

دوست دارم  دوست دارم   نمی دونی امروز چقدر خوشحالم کردی وقتی رفتم سونو خیلی نگرانت بودم ولی وقتی دیدم قشنگ بزرگ شدی و رشدکردی (قوربون قد 5 سانتیت برم من ) اندازه تموم دنیا خوشحالم کردی درست بابایی این روزا مامانو یه کم  نارحت کرده ولی مهم نیست مهم تویی که همه وجودمن میشی مهم تویی که قراره همه کسه مامان شی قربونت برم   از خوشحالی گریه میخوام مامانی نمیدونی دکتر چقدر تعجب کرد وقتی عکس خوشکلتو دیدمو توضیح میدادم من قربونت برم همه هستم     ...
11 مهر 1391

بدون عنوان

سلام دوباره ناریا خانم من خوبی مامانی گلم و همه وجودم نمیدونی  چقدر دلم برات تنگ شده و میخوام بغلت کنم مامانی این چند روزه خیلی خسته هستم آخه دارم خونه تکونی میکنم تا وقتی بیای پیشمون همه خونه ترو تمیز باشه جوجه ی مامان، بابایی هم کلی برا ت نگران میگه توشکمم اذیت نشی عزیزم چند روز قبل رفتم مهاباد قوربون مامان بزرگ بشیم خیلی خسته شد رفتم برات کلی عروسک و یه سرهمی دیگه خوشکل خریدم خلاصه رفته بودم برا خودم خرید ولی خریدا همش برا توو بابایی شد این وسط هم سر من بی کلاه موند پنجشنبه شب هم بابایی اومد دنبالمون الانم کارای نظافت خونه تقریبا تموم شده مونده  یه خورده ریزه کاری که اونم تم...
2 مهر 1391

بدون عنوان

سلام دختر گلم خوبی عزیز مامان فدات بشم  من معلومه دختر حرف گوش کنی هستی این چند وقته با بابایی باهم دوست شدین و حسابی دل و قلوه به  هم میدین  این چند روزه حسابی دست و صورت بابایی رو لگد میزنی تا میخواد ببوستت یا نوازشت کنه تکونات شرو میشه بابای هم  انگاری همه دنیا رو بهش میدن   دختر گلم با بابایی رفتیمو و خریداتو که یه قسمتیش مونده بود برات گرفتیم امروز عصر هم قراره با مادر بزرگت برم بازار و برات پارچه روتختی بگیرم میخوام برات رو تختی خوشکلت وبدوزم تخت خوشکلت هم چند روزپیش با بابایی سفارش دادیم ایشالله آماده که شد عکس همه وسایلتو با هم میزارم تو وبلاگت باشه ناریا خانمم چدند روز پیش ...
18 شهريور 1391